رییسجمهوری که از گورخوابی، پشت بام خوابی، زباله گردی، نوزاد فروشی، آمار طلاق در اثر شدت فقر، آمار خودکشی در ایلام و سیستان، تشنگی و بی آبی خراسان جنوبی و بلوچستان، بی خانمان های زلزله کرمانشاه و سیل بلوچستان و گلستان و خط فقر خشن پایتخت و قیمت سکه و خانه و ارز و ماشین در کشورهای استبدادی و پنهان کار و دودوزه باز عالم باخبر است و سطح زندگی و معیشت و رفاه و آرامش مردم کشور خود را نیز می شناسد و از این رو اهمیت اساسی را اطمینان مردم به دولت میداند!
» کلمه
آیا ائتلاف به مثابه یک موجود زنده و سرزنده کننده جامعه نباید گویچههای سفیدی برای طرد این جرثومههای تفرقه داشته باشد؟ تازه معلوم میشود که چرا در جامعه شاهد همبستگی مشابهها هستیم. این طور نیست که همه مشابهها، مثلا همه قدبلندها، یا سبزهها، منسجم باشند.
شکست یعنی به راستی شکست؛ یعنی بخواهید از روی شکافی عمیق بپرید، ولی موفق به این کار نشوید. آنجا در ته گودال، شما با پایی آسیب دیده و بدنی مجروح نیمی از راه را نپیمودهاید، بلکه در مقایسه با ابتدای کار عقبتر هستید. یعنی نهادهایی بدتر از گذشته دارید؛ شاهد روشنش تعداد زیادی از کشورهای آفریقایی که پس از استقلال به لحاظ نهادی پس رفتند.
ممکن است تحولی در راه باشد که اگر تدارک آن را نبینیم برای ملتمان ناکامی به همراه بیاورد. ما را چه میشود که پی در پی شکست میخوریم؟ «نظم و زوال سیاسی» جوابی برای این سوال زمزمه میکند. برای شنیدن این پاسخ میتوانیم یک آن در نظر بگیریم که تغییر، همراه با تحقق کاملترین آرزوهای مردم از راه رسیده است.
تصویر این روزهای جامعه ایرانی از این منظر، تصویری است نگرانکننده و یأسآور. این تصویر برگرفته از منازعاتی است که فضای زندگی اجتماعی و سیاسی روزانه ما آکنده از آن است و طرفداران نظام و انقلاب به همان اندازه درگیر آن هستند که منتقدان و مخالفان آن و فضای فکریمان را، چه از طریق رسانههای رسمی و چه در فضای مجازی، چنان مسموم ساخته و چنان سرگرممان کرده که حتی لحظهای بهخود نمیآییم تا از خود بپرسیم به کجا میرویم.
اندیشهای که پیش از انقلاب سبز بود/ جنبش سبز «نه! به تحریم و نه! قاطع به استبداد داخلی» است
مهندس موسوی در سال ۸۸ به کمک تجربههای کسب شده و شناخت دقیق از مشکلات و همچنین شناخت از ظرفیتهای عظیمی که کشور ما از آن برخوردار است، احساس مسولیت ویژه میکند و فعالانه وارد عرصه سیاست میشود. برای تلاش و برای اصلاح امور و جلوگیری از سقوط کشور و آرمانهایی که از بدو مشروطیت، هزاران نفر برای آن فداکاری کردند.
فریدالدین دروغ نگفته است، ماییم که خویش به دروغ فریفته ایم
نه میتوانید با ۶۰ هزار میلیارد بدهی شهرداری تهران و آنهمه مفسده که گوش فلک را کر کرد، برای ریاست مجلس انتصابی، ولایت را به نیش سرهنگی بکشید و روغنش را نذر الباقی کاسه لیسان و معاونان زندانی و محکوم نمایید که حبس فساد نجومی شما میکشند و حکم مفاسد شهرداری شما بر پرونده دارند!
حقیقت بیش از این است و این تمام حقیقت نیست و روا نیست ما درباره یک رخداد سیاسی اجتماعی به وضوح انتخابات انتصابی مجلس اخیر، تا این حد ساده و تک ساحتی سخن بگوییم. گذشته از آنکه مخاطبان بسیار از ما جلوتر و بیدارترند. اصلی ترین عامل شکست اصلاح طلبان و بلکه خود انتخابات در آن نمایش مضحک، نه حکومت بلکه بزدلی، ناکارآمدی، فساد، بی خاصیتی و باج دهی بخشی از اصلاح طلبان پارلمانتریست و حکومت گرا در تجربه های پیشین، فراکسیون امید و بویژه در مواجهه با اعتراضات مردمی در دی و آبان ۹۶ و عدم انتقاد جدی و بنیادین و کارآمد نسبت به فرصت طلبی، فریبکاری و دروغگویی دولت روحانی و شخص وی درباره وعده های انتخاباتی ۹۲ و ۹۶ است.
هماندیشی ملی نیازمند فضای باز سیاسی است تا همه شهروندانی که راه برونرفت از وضعیت موجود را نه در براندازی بلکه در اصلاح ساختاری و بنیادین جستجو میکنند، صرف نظر از مکاتب گوناگون فلسفی، دینی و اخلاقی که بدان پایبند هستند، ضمن محترم شمرده شدن هویتشان، بتوانند بدور از تبعیض (دینی، مذهبی، قومی، جنسیتی و … ) در محیطی آرام و امن با یکدیگر وارد گفتگو و تعامل گردند.
اگر تعدد و تنوع را بهعنوان ویژگی انکارناپذیر و حذفناشدنی جوامع انسانی و به دنبال آن، هر جامعه سیاسی بدانیم، باید بپذیریم که قانون اساسیای که برای «حق تفاوت» شهروندان احترام قائل نباشد، قانونی است بهلحاظ مبانی فکری ناقص، و بهلحاظ چارچوب عملی استبدادی.
واکاوی یکی از ارکان قانون اساسی
درباره پیشینه طرح موضوع ولایت فقیه، پژوهشهایی مشروح توسط صاحبنظران انجام شده و در اینجا نیازی به بازگویی آن نداریم. آنچه لازم است مورد توجه قرار گیرد این است که هنگام طرح آن در فاصله انتشار پیشنویس قانون اساسی تا زمان تصویب در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ و حتی در یک دهه پس از آن تا زمان اصلاح آن در جریان بازنگری سال ۱۳۶۸، درباره تعریف و حدود و ثغور این مؤلفه مهم ساختار نظام سیاسی ایران پساانقلاب، هیچگاه اجماع نظر وجود نداشته و از همین رو، اخلاف دیدگاهها و تفسیرها درباره آن، همواره در کانون مباحثات موافقان و مخالفان قرار داشته است.
گام سوم: سنجش پایبندی به قانون اساسی در کارنامه نظام
نظام جمهوری اسلامی تا چه اندازه به عمل به قانون اساسیاش پایبند است؟ پاسخ یا پاسخهایی که به این پرسش داده شود، از سه جهت اهمیت دارد. نخست این که از طریق آن، ماهیت و کیفیت تضادها و تناقضات و مشکلات قانون اساسی کنونی بهتر آشکار میشود. دوم این که با برداشتن این گام، چهبسا دریابیم که بسیاری یا بخشی از انتقاداتهایی که نسبت به قانون اساسی مطرح میشود نه به متن قانون، بلکه به نحوه اجرا یا عدم اجرای آن باز میگردد. و سوم این که اهمیت توجه به عرصهای که در این یادداشتها بدان پرداخته نمیشود، یعنی سازوکارهای اصلاح کردار و رفتار کارگزاران (مثل سازوکارهای حاکمیت شایستهسالاری یا سازوکارهای اجرایی نظارت عمومی) در پروژه اصلاح ساختاری نظام، آشکارتر میشود.
بازنگری ۶۸: یک گام به پیش یا دوگام به عقب؟
شورای بازنگری قانون اساسی نه تنها خود بر اساس این مبنای مسلم مردمسالاری شکلنگرفت، بلکه با تصویب اصل یکصد و هفتاد و هفتم، راه شکلگیری مجلس مؤسسان منتخب مردم بر اساس رأی اکثریت شهروندان و حتی همهپرسی برای تغییر قانون اساسی به صورتی که در اصل پنجاه و نهم آمده بود را مسدود ساخت.
گامهای مقدماتی نقد قانون اساسی
درست است که انقلاب بیش از هر چیز متأثر از رهبری دینی آن و روحانیون و تحصیلکردگان متدین انقلابی بود و اثرگذاری روشنفکران غیردینی که به مکاتبی همچون لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سوسیالیسم یا کمونیسم تعلق فکری داشتند به بخشهای کوچکی از جامعه محدود بود، اما نباید از اثر انتشار افکار و انتقادهای این طیفهای فکری در آزادترین دوره حیات جمهموری اسلامی، غافل بود.
بایستههای آسیبشناسی نظام جمهوری اسلامی ایران
نقد عملکرد مسئولان مملکتی در پنهانکاری سیاسی و سپس سوءمدیریت یا ضعفمدیریت و عدم انسجام و انتظام در مهار آن، جستجو برای توطئهگرانی که در گوشه و کنار دنیا در جهت براندازی نظام جمهوری اسلامی ویروسی اختراع کردند که البته مآلاً دامن خودشان را هم گرفت، یک «بلا»ی آسمانی و عقوبت الهی در ازای گناهان فردی و جمعی که بشریت معاصر انجام داده و میدهد
یا بیدار میشوید یا نابود میشوید
چنان رویداد فاجعه باری می تواند همه چیز را تغییر دهد. آقای سپاه، ممکن است جای شما را تغییر بدهد. آقای نظام، شاید شما را تغییر بدهد. سنت های هزار ساله را تغییر می دهد. تمامی مناسبات را در معرض تجدید نظر می گذارد. دین را دگرگون می کند. و خیلی چیزهای دیگر.
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
خوب دقت کنید. آن دنیائی که در آن زندگی میکنیم انگاری دارد خراب میشود. مرزها چقدر پوشالی بودند. خود آن دنیا چقدر بیاعتبار بود. زمین را نمیگویم. زمان را نمیگویم. آن دنیایی را میگویم که مدتها پس از تولد پا به آن گذاشتیم. آن وقتهایی را میگویم که بر روی همین کره خاکی، در دامان همین مادر و بر زانوی همین پدر، اینجا را نمیشناختیم.
نگذاریم یاد نیلوفر در باتلاق کرونا دفن شود
ما باید مناسبات سیاسی اجتماعی خود را با حکومتی تبیین کنیم که به وضوح نشان داده است ارزشی برای شهروندان و مردم خود قایل نیست؛ نه برای حقوق ما، نه رشد و استعدادها و خلاقیت ما، نه آزادی ما و از همه بارزتر نه جان ما! این آخری دیگر فاجعه است و نتیجه عدم اعتراض و بی تفاوتی نسبت به نقض حقوق پایه مان بوده است.
آقای رییسجمهور! شما نوکر مردم هستید نه مردم نوکر شما!
پاسخ را صدالبته مردم با صدای بلند در نمایش انتخابات اعلام کردند. آنها به آن نمایش دروغ و توخالی نیامدند و صحنه اش برای کارگردان و عروسک گردانان آن خالی گذاشتند تا حرمت انسانیت، شعور و انتخاب و رای خود را پاس بدارند. حرمتی که یک درصدش به سراسر حکمرانی آکنده از خون و دروغ و دزدی شما شرف دارد! حرمتی همچون آبروی کعبه در برابر حکومتی پست تر از عطسه بز!
اعتیاد را ترک میکنند نه تکرار
انتخابات در ایران چنانکه پیشتر هم گفته ایم مناسکی اعتیاد آمیز برای حکومت است. حکومت ایران که نه جمهوری است و نه اسلامی به برگزاری مناسک انتخابات اعتیاد دارد و در آستانه هر انتخابات دست و دلش لرزان است تا آن را همچون استعمال افیون از جانب مستعمل، بی مزاحم و آبروریزی و هیاهو، در خلوت اشباح خانه خود به انجام رساند و از خماری خون ریزی و دزدی و اختلاس و فساد و شکنجه و انفرادی و محاکم ظالمانه و دهان دوختن منتقدین به نشئگی شور انتخابات و تصاویر پر هیاهوی صداوسیما و صفوف خیالی در هم تنیده ملت پناه برد و دمی بیاساید تا افیون آرامش کند و اثر خویش بر خون او بنشاند!
نه سال حصر/ در حقیقت چه کسی در حصر است؟
در ذهن ما چه بر می انگیزد که چه باید میکردیم تا حصر و زندان بی قانون و قاعده و بنیاد، حصر و زندان نامشروع و بی اخلاق که فقط و فقط بر دیکتاتوری و کینه جویی یک مستبد و اذناب او مستقر شده و البته راه تداوم ش را بی تفاوتی و انفعال و بی عملی ما در پوشش بیانیه های کاغذی و اعلامیه های صوتی و اعتراضات کیبوردی و محکوم ساختن اینترنتی هموار کرده است، ستم مستمر نشود و آب حیات از ناتوانی و زندگی شعاری ما نگیرد؟
پس از چهل و یک سال؛ از انقلاب اسلامی تا استبداد دینی
آیا جمهوری اسلامی که قرار بود معنویت و اهداف دین را با خواست و اراده ملت جمع کند و سیستم سیاسی الگویی به جهان ارایه دهد که دیگران به ستایش ش برخیزند و در مقابل عظمت و شکوه و محبوبیت ش زبان به تحسین گشایند، اکنون چنین کارنامه ای برای جهانیان در دست دارد؟ برای جهانیان نه، برای مردم ایران چنین نتیجهای حاصل آمده است؟
کلمه – امیر آخولقه بهمن ماه ۹۸ در حالی در ایران به نیمه رسیده است که در طول قریب به سه ماه گذشته خاک وطن خاطره های خون آلود و بهت آلود و بغض آلودی را یک به یک در دل خود ثبت کرد؛ خاطراتی تلخ و تیره و تند که هریک در هر سرزمینی […]
وقتی میگوییم ملی یعنی متعلق به ملت. متاسفانه ملی در حال حاضر به عنوان وصف هر امتیازی تعبیر میشود که تعلق به فراداستان و گروههای خاص داشته باشد. مثلا منظور از همین تعبیر امنیت ملی امنیت ملت نیست، بلکه منظور یک امتیاز است برای افراد و مناسباتی خاص تا امنیت داشته باشند و از بقایشان حفاظت شود، در حالی که دیگران، که احیانا اکثریت را هم تشکیل میدهند، از چنین حقی محروم میشوند. یا رسانه ملی که وضعیتش اظهر من الشمس به نظر میآید.
بازگشت به مردم یعنی بهیادآوردن این که هیچ نظام سیاسی نمیتواند بدون پشتیبانی شهروندانش دم از اقتدار بزند، یعنی فهمیدن این که اقتدار امروزه نه در زرادخانههای عریض و طویل، ماجراجوییهای نظامی در آن سوی مرزها، مناسک پرزرق و برق تبلیغاتی یا خطابههای سیاسی آتشین، که در رضایت مردم از کارگزارانشان در خدمتگزاری به شهروندانی است که آرزوی زندگی بهسامان دارند.
ولایت فقیهی که به قامت فرعون درآمده و ایمان و استقلال و اعتماد به نفس تمامی نهادهای انتخابی را به رضایت خود متصل نموده و جمهوری اسلامی را به یراق نظارت استصوابی به ولایت مشرکانه بدل کرده، به تمامی نقص فنی نیست؟ و آیا خود دولتیان و مجلسیان و نظامیان بر این نقص فنی واقف نیستند؟ البته که آنان همه خود محصول همین نقص فنی و یکی از بزرگترین ظهوراتش یعنی نظارت استصوابی اند.
از سوز پایان پاییز تا سرآغاز سرد زمستان، از سوگ تبعیض تا داغ خون؛ چه خواهید کرد؟
به صراحت نمی توانیم حکومتمان را حکومتی صالح بدانیم. کارنامه حکومت ما که مدار مقاومت ش در سحر عصای ساحران فرعون است آغشته به خون انسان است و هیچ ناظر منصف و آگاه داخلی و خارجی نیست که بتواند این واقعیت را انکار کند. این رد خونینی است که در هر دوره تاریخی توسط این نظام تکرار میشود و هربار یا به مرگ مظلومی، منتقدی، زندانی، شهروند مخالفی، دانشجوی مبارزی انجامیده یا در دهه اخیر از پس ۸۸ خونین به سرکوب ملت و ریختن خون شهروندان غیرسیاسی معترض در کوی و خیابان ارتقاء یافته است، حال اعتراض ملت به دزدیدن رای باشد یا دزدیدن مال یا دزدیدن حیثیت.
متصدیان را به سمت جنگ هل ندهیم
متصدیان را به سمت تصمیمات نسنجیده سوق ندهیم و دوراندیشیشان را از آنها نستانیم. از آنچه روی داده است خیرش را بگیریم و شرش را وا بگذاریم. خیرش این است که بعد از یک دهه تقریبا یک روز است که تقریبا همه داریم (تقریبا) یک حرف میزنیم. همه با هم؛ این است آن چیزی که اگر بگذارند نهادینه شود قاتق به سفره مردم اضافه میکند.
اشتباهات رهبری و نظارت مجلس خبرگان در سه دهه گذشته
مساله اصلی این یادداشت اشتباهات رهبر جمهوری اسلامی و چگونگی نظارت مجلس خبرگان در سه دهه حاکمیت بلامنازع اوست. مساله اینست که آیا ایشان در این سه دهه حاکمیت و زمامداری کشور اشتباهاتی داشته یا خیر و اگر داشته چگونه برآن نظارت شده و سرانجام به کجا رسیده است؟
استبداد و خون، استبداد و سیل، استبداد و انتخابات
خون ها بر زمین ریخته شد و آه از نهادی بر نیامد! یکی گفت حجامت نظام بود و دیگری گفت شما هم انقلاب کنید و سه هزار کشته بدهید و نظام بعدی از آن شما و وزیر کشور در پاسخ نمایندگان بذل محبت نمود و فرمود فقط به سر معترضان شلیک نشده به همه جایشان تیر زده اند! در کمال بی تفاوتی و احتمالا با لبخندی مشابه قهقهه رییسجمهور حقوقدان! و نمایندگان پرسش کننده در شگفت که خون انسان در نظر اینان چه ارزشی دارد؟