چالشِ زیستِ مذهبی در آغاز پنجمین دهه حکومت دینی؛ کُلونیهایِ دینداران و سیاستِ بقا
چکیده :یکی از پیامدهای سکولاریزاسیون جامعه ایران در دوره دوم سلطنت رضاشاه و تحدید شئون مذهبی از جانب حکومت، منزویساختن قشر مذهبی و طرد آنها از عرصه عمومی جامعه بود. رضاشاه، مذهبیها را بالاجبار بر سر یک دوراهی نشانده بود: یا باید از شئون مذهبی خود صرفنظر میکردند و تابع سیاست متحدالشکلسازی مُدرن حکومت میشدند، یا از عرصه عمومی کناره میگرفتند و آن را به دیگران واگذار میساختند....
محسن حسام مظاهری
این یه رستورانه، فقط چادریا رو راه میدن، محیطش خیلی جالبه، خیلی آروم و معنویه، پرسنلشونم موقع آشپزی وضو دارن، این رستوران ویژه خانوادههای مذهبیه و ورود خانمها با چادره. این رستوران رو به دوستان مذهبی و خانمهای مُحجّبه معرفی کنید تا إنشاءلله کارشون رونق پیدا کنه و شعبههای دیگه هم در نقاط دیگه تهران افتتاح بشه.
این بخشی از تبلیغ یک رستوران تازهتأسیس در تهران است. تبلیغی که در یک گروه مذهبی به آن برخوردم . چند سالی است که فضاهای اختصاصی برای مذهبیها در حال تکثیر است . این تکثیر، در کنار منافع اقتصادی ـ که طبیعی است ، واجد دلالتهای فرهنگی اجتماعی مهمی است این آگهیها یک زنگ خطر را به صدا درآوردهاند.
یکی از پیامدهای سکولاریزاسیون جامعه ایران در دوره دوم سلطنت رضاشاه و تحدید شئون مذهبی از جانب حکومت، منزویساختن قشر مذهبی و طرد آنها از عرصه عمومی جامعه بود. رضاشاه، مذهبیها را بالاجبار بر سر یک دوراهی نشانده بود: یا باید از شئون مذهبی خود صرفنظر میکردند و تابع سیاست متحدالشکلسازی مُدرن حکومت میشدند، یا از عرصه عمومی کناره میگرفتند و آن را به دیگران واگذار میساختند.
کم نبودند متدینانی که راه دوم را برگزیدند. زیرا عملاً انتخاب دیگری برایشان متصور نبود. درنتیجه این روند، مظاهر دینداری، نوعاً زیرزمینی شد. زنان محجّبه خانهنشین شدند تا تن به کشف حجاب ندهند. دختران خانوادههای مذهبی (و گاه حتی پسران) از تحصیل محروم شدند تا مدارس مختلط، در کنار سوادآموزی، دینشان را به خطر نیندازد. روضهخوانیها در پستو برگزار میشد تا از باتوم مأموران شهربانی مصون بماند و… .
پس از شهریور ۱۳۲۰ هم گرچه موقتاً باتوم از دست پاسبانها افتاد و سیاست آمرانه حکومت تاحدی تلطیف شد، اما فضای جامعه دیگر به دوره ماقبل رضاشاهی برنگشت و کماکان مذهبیها در جامعه احساس ناامنی میکردند. اما اتفاق تازهای که افتاد، فراهم شدن فضائی بود که برخی از مذهبیهای پیشرو مسیر دیگری را به غیر از انزوا گزینی و خانهنشینی درپیش گیرند. تأسیس مدارس اسلامی نسخهای بود که این گروه از مذهبیها سراغش رفتند و راهاندازی جامعه تعلیمات اسلامی به همت شیخ عباس علی اسلامی و گروهی از بازاریان در آغاز دهه ۱۳۲۰ آغاز این جریان بود.
مدارس اسلامی محصول تنازع بَقا بود. محصول تلاش جامعه مذهبی برای حفظ خود در دل جامعهای که مذهب در آن روز به روز بیشتر به حاشیه میرفت. سیاستی که هر گروه اجتماعی براساس غریزه در مواقع بحران و خطر آن را اتخاذ میکند. منطق دراقلیتبودن اقتضا میکند که: وقتی نمیتوانی کلیت جامعه را تغییر دهی، لااقل خودت را حفظ کن!
در دهه ۳۰ و سرخوردگی پس از کودتا، این نسخه مقبولیت بیشتری یافت و به تأسیس مدارس علوی و پس از آن رفاه و بعدتر نیکان و دیگران انجامید و به تدریج مدارس اسلامی را به یک جریان مهم تبدیل کرد. نسل دوم مدارس مذهبی یک گام از سیاست بقا فراتر رفتند و به رقابت هم اندیشیدند. و همین امر به ارتقای کیفیت آموزشی این مدارس انجامید؛ روندی کمابیش امروز هم ادامه دارد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی که کاملاً برخلاف حکومت قبل، ترویج مذهب و شعائر و شئون مذهبی را وظیفه خود میدانست، دوره انزوای مذهبیها به پایان رسید. حالا شرایط برعکس شده بود. سالمسازی و اسلامیسازی سیاست رسمی حکومت بود و همه فضاهای عمومی را دربر میگرفت ، از ساحل دریا تا کلاس مدرسه و دانشگاه.
حالا سیاستِ غلبه، جایگزین سیاستِ بقا شده بود. گوئی مذهبیها اراده کرده بودند خانهنشینی نسلِ قبلیِ خود را تلافی کنند. تا چند صباحی این سیاست ظاهراً جواب داد و سروشکل عرصه عمومی جامعه، اسلامیزه شد. زنان محجّبه شدند و مردان صاحبِ محاسن و همه و رفتارهائی که پیشتر محیط عمومی را برای دینداران ناامن و نامطلوب میساخت، حذف شدند. (یا بهتر است بگوئیم: موقتاً زیرزمینی شدند ) .
یادشان رفته بود که با دولت هر کاری نمیشود کرد. فکر میکردند تا پیش از انقلاب، مشکلشان این بوده که قدرت را در دست نداشتهاند. فکر میکردند دولت، اکسیری است جادوئی که میشود با آن مدینه فاضله ساخت. چنین بود که بهتدریج مذهبیها دوباره در مواجهه با عرصههای عمومی احساس ناامنی کردند. اینبار نه در یک حکومت غیردینی، بلکه در دل حکومت اسلامی.
در سالهای اخیر، شدتگرفتن این ناامنی، بهموازات عوامل دیگر مانند تقویت شکافها و تقابلهای فرهنگی در جامعه ـ که آنها هم تاحد زیادی محصول تنگناهای حکومت دینی اند ـ سبب شده است که بخشی از جامعه مذهبیها احساس اقلیت بودگی کرده و به نسخه دهههای ۲۰ و ۳۰ بازگردند و دوباره سیاست بَقا را در پیش گیرند.
با این تفاوت مهم و معنی دار که اینبار مصادیق این سیاست، فراتر از مدارس است و همه فضاهای عمومی را شامل میشود. مذهبیها، و مشخصاً مذهبیهای جوان، و دقیقتر: مذهبیهای جوانِ طبقات متوسط و بالای شهرهای بزرگ، در موقعیتی پراگماتیستی درحال تولید فضاهائی گرچه کوچک و محدود، اما در عوض آزاد و امن برای خود هستند.
کلونیهائی جدا از دیگران، فضاهائی که نوعاً با سبک زندگی، مصرف و زندگی روزمره شان مرتبط است. پیشتر مسجد و هیئت دو فضای اختصاصی برای مذهبیها به شمار میرفت ؛ اما حالا به این فهرست ، آنها ، کافه، رستوران، پارک، سینما، رسانه، شهربازی، استخر، هتل، مجتمع مسکونی، اداره، دانشگاه، پاساژ و مرکز خرید را نیز افزودهاند. (در ادامه این مسیر هیچ بعید نیست که روزی به مذهبی مال هم برسیم؛ مشابه مگامال و اطلسمال).
رَویهای که من اسمش را میگذارم: تکثیرِ خیابان ایران . مذهبیها روز به روز دارند خرجشان را از جامعه بیشتر جدا میکنند. روز به روز میدان خودشان را کوچکتر میکنند (برخلاف آنکه میپندارند درحال توسعهاش هستند ) برای مصونماندن خود و خانوادهشان از آلودگی هوای جامعه به حیات گلخانهای پناه میبرند. برای دراَمان ماندن از بمبارانهای دیگری، تن به پناهگاه میدهند و در انزوائی خودخواسته، از دیگر فضاهای عمومی محروم میمانند.
و البته از آنجاکه این انتخاب، مستلزم برخورداری از سرمایه است، این نسخه بیشتر در بین مذهبیهای جوان و نسبتاً مرفه طرفدار دارد. آنها که توانائی مالیاش را دارند تا فرزندشان را به مهدکودکها و مدرسههای مذهبی با شهریههای چندمیلیونی بفرستند.کاری که خانم طیبه ماهروزاده همسر غلامعلی حداد عادل برای فرزندشان انجام دادند تأسیس مدرسه غیرانتفاعی اسلامی .
اما درعوض خیالشان راحت باشد که فرزندشان مذهبی بار خواهد آمد. (بماند که تجربه نشان داده خیلیوقتها این خیال خامی است.) یا خانه و زندگیشان را حراج کنند تا بتوانند در فلان محله مذهبی ساکن شوند. تا لااقل در فضای کوچک محله، آسودگی بَصَری داشته باشند. سَویه دیگر این نسخه، همان منطق سرمایهداری است که به دین دارِ مُدرن القا میکند هر انتخابی هزینه دارد. حتی اگر این انتخاب، مصرف کالای مذهبی و داشتن سبک زندگی دینی در یک حکومت دینی باشد.
جالب اینکه حکومت دینی، خود نیز شهروندان مذهبیاش را به این حیاط گلخانهای (بخوانید: به انزوا گزینی و غارنشینی) تشویق میکند، (بماند که آغازگر این جداسازیها برخی سازمانهای حکومتی نظیر سپاه بودند؛ روندی که با شهرک محلاتی ، مجموعه طلائیه و رستوران سبز آغاز شد و به راهاندازی شبکه افق رسید).
اگر این روند معکوس بود، یعنی فرضاً غیرمذهبیها مجبور میشدند در فضاهای مشخصی ساکن شوند، میشد آن را از نظر سازوکارهای کنترل سیاسی توجیه کرد. اما این تحدید خودخواسته مذهبیها و تشویق و حمایت حکومت، نشانه آن است که احساس ناامنی منحصر به لایههای پائین شهروندان مذهبی نیست و صاحبان قدرت را هم دربر گرفته است. نظام اسلامی، ناخواسته و ندانسته دارد مسیر سکولارشدن جامعه ایرانی را هموارتر میسازد. پروژه ایرانِ سکولار که پهلوی نتوانست به انجامش برساند، حالا پروسهای شده است که حکومت اسلامی کاتالیزورهایش را فراهم میسازد.
آسیبشناسی و نقد این رویه بحث مفصلی است و مجال مستقلی میطلبد. (فقط بهاختصار بگویم که من فکر میکنم این روند در بلندمدت به ضرر خودِ جامعه مذهبی است و به انزوای بیشتر آنها از متن جامعه، انتزاعیشدن تصور مذهبیها و دیگریهاشان از هم و تعمیق شکاف مذهبی/غیرمذهبی در آینده ایران منجر خواهد شد. همچنین هرچه سطح تعاملات روزمره میان مذهبیها و دیگر اعضای جامعه پائین بیاید، فضای گفتگو و امکان مُدارا نیز بالتبع محدودتر خواهد شد و نسل مذهبی آینده، مهارت اجتماعی کافی برای مُفاهِمه و زندگی نُرمال را از دست خواهد داد) .
همچنین از نظر تحولات سیاسی و مشخصاً پسلرزههای وقایع سال ۸۸ نیز میتوان این موضوع را بررسی کرد که فعلاً از آن میگذرم. نکته مهمتری که میخواهم بگویم این است:
تکثیر الگوی خیابان ایران و شهرک محلاتی، آنهم در آغازپنجمین دهه نظام اسلامی، شاید برای جامعه مذهبیها در کوتاهمدت خوشایند و رضایتبخش باشد، اما برای نظام اسلامی قطعاً شکست بزرگی است.تولیان فرهنگی نظام باید به این بیندیشند که چرا چهلسال پس از استقرار حکومت دینی، بقاء کماکان مسأله جدی مذهبیها است؟ چه شباهتی میان دهه ۹۰ و دهه ۳۰ است که در هردو مذهبیها سراغ نسخههای مشابهی رفتهاند؟
توضیح: خیابان ایران، خیابان و محلهای است در جنوب شرقی میدان بهارستان تهران (منطقه ۱۲) که از پیش از انقلاب تا امروز بهعنوان یکی از محلات سنتی و پایگاههای مذهبی شهر بهشمار میرود و بسیاری از مسئولان و روحانیون مشهور در آن حوالی زندگی میکنند، برخی مدارس مذهبی مشهور (نظیر علوی و رفاه) هم در همین محله واقع است. همه این موارد، سبب اقبال مذهبیها به این محله شده است. بهگونهای که قیمت مسکن در خیابان ایران و محله هایش، تفاوت کاملاً محسوسی با خیابانها و محلات مجاورش دارد.