بیست و دو ىِ اعتراض!
چکیده : ...
مجید درّی:
سه ره پیدا بود:
خانهنشین و خونریز و خونباز!
سکوت و تسلیم و صدا!
پندار و کردار و گفتار!
بیست و پنجِ فریاد!
شهرِ آغشته به درد، ازدحام، آتش
بوی خون، شیون، آژیر، گلوله
خیابانهای تشنه، درهاى باز خانهها، ناله
سکوووووووووووووت!
خونخواهی اما نه با خون!
اعتراض! اما نه با فریاد!
آزادی! اما نه با انقلاب!
بستند جمهوری را
خون سرایید آزادی
فاطمی، تنش در گور خیابانش لرزید
انقلاب، بیزار از نامش
پیروزی، مغموم و دلآزرده
هاشمی، سنگر میبست
ندا، سهراب، مصطفى و ایکاش من!
چه لبهایی بی بوسه ماند همیشه را!
چه بی گرما آغوشهایی!
و چه رویاهایی در خاک!
شهر مملو از فریاد سکوت
بر سنگفرش گلگونش
چه فردایی را میزایید!!!!