آیت الله دستغیب: محصورين در ٤ ديواری تنهايی خود تنها به خدا اميد دارند
چکیده :آقايان موسوى و كروبى و همسر آقاى موسوى كه در اين مدّت در يك چهار ديوارى محصور شدهاند و نماز و ذكر و عبادات خود را انجام مىدهند و هيچ اطّلاعى از بيرون ندارند، در آن تنهايى چيزى كه نگهشان مىدارد، اميد به خداى تعالى است. وقتى همهى وسايل بريده مىشود، انسان به اصل و فطرت خود باز مىگردد. چنين كسى زنده است و در اين عالم نفس مىكشد، ولى در عالم برزخ است و از نعمتهاى آن بهرهمند است. شايد خودشان متوجّه اين امر نباشند، ولى غير از اين هم نيست. به شرط آن كه نمازهايشان را بخوانند و بر خدا غضب نكنند، چنان كه همين را از ايشان سراغ داريم....

کلمه- گروه خبر: آیت الله العظمی علی محمد دستغیب با اشاره به حصر همراهان در حصر جنبش سبز که در آستانه ی چهارمین سال آن هستیم، می گوید: آقايان موسوى و كروبى و همسر آقاى موسوى كه در اين مدّت در يك چهار ديوارى محصور شدهاند و نماز و ذكر و عبادات خود را انجام مىدهند و هيچ اطّلاعى از بيرون ندارند، در آن تنهايى چيزى كه نگهشان مىدارد، اميد به خداى تعالى است.
این مرجع تقلید مقیم شیراز که در این ایام با تذکرهای صریح و شجاعانه ی خود درباره ی ظلم و ستمی که بر محصورین و زندانیان سیاسی روا می شود بارها تحت فشار قرار گرفته است در جلسه ی درس خود با بیان اینکه عالم برزخ همین امروز وجود دارد ولی بیشتر مردم متوجه نیستند، تصریح می کند: وقتى همهى وسايل بريده مىشود، انسان به اصل و فطرت خود باز مىگردد. چنين كسى زنده است و در اين عالم نفس مىكشد، ولى در عالم برزخ است و از نعمتهاى آن بهرهمند است. شايد خودشان متوجّه اين امر نباشند، ولى غير از اين هم نيست. به شرط آن كه نمازهايشان را بخوانند و بر خدا غضب نكنند، چنان كه همين را از ايشان سراغ داريم.
به گفته ی آیت الله دستغیب، برزخ همهى ما وجود دارد و اعمالمان كاملا روشن است. وضع هر كس، و بهشتى و جهنّمى بودنش معلوم، ولى مخفى است. مردن، به معناى رفتن به سوراخ و دخمه نيست. همين چيزهايى كه امروز همراهتان است، ظاهر مىشود. درون بعضى، وسعتى به اندازه آسمانها و زمين است كه در برزخ آشكار مىشود.
متن سخنان آیت الله العظمی دستغیب در تفسير سوره انعام ، آيات 18 و 19، به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مسجد قبا به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ
و او بر بندگانش چيره است و فرزانه و آگاه است.(18)
قُلْ أيُّ شَيْءٍ أكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ اِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لاُِنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أ اِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أنَّ مَعَ اللهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أشْهَدُ قُلْ اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ اِنَّني بَريءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ
بگو: بزرگترين گواهى چيست؟ بگو: خدا ميان من و شما گواه است و اين قرآن بر من نازل شده تا با آن، شما و هر كس (كه اين كتاب) به او رسيده، بيم دهم. به راستى شما شهادت مىدهيد كه با خدا، خدايان ديگرى است؟ بگو: من هرگز چنين شهادتى نمىدهم. بگو: فقط او خداى يكتاست و من از آنچه شريك او قرار مىهيد، بيزارم.( 19)
وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ؛ هيچ كس نمىتواند در مقابل خداى تعالى بايستد و او را مقهور خويش سازد. اگر خداوند به مردم سركش و ستمگر مهلت مىدهد، بدين معنا نيست كه آنها مىتوانند هر كارى انجام دهند، يا در كار كائنات دخالت كنند، يا نظم عالم را به هم بريزند و يا سنّتهاى خدا را تغيير دهند. در مقابل، خداوند از هيچ كارى عاجز نيست؛ او مىتواند در يك چشم بر هم زدن همه را بميراند، يا بدون نياز به نر و ماده، موجودى بيافريند و يا بدون هيچ سببى ارادهاش را تحقق بخشد.
در دو جاى اين سوره، صفت «قاهر» و در شش سورهى ديگر، صفت «قهّار» در مورد خداى تعالى آمده است. در سوره اعراف هم مىخوانيم كه فرعون خود را «قاهر» ناميد، در حالى كه دروغ مىگفت. او اگر واقعآ قاهر بود، آن چنان خفّتبار در نيل غرق نمىشد. «فوق» در اين جا افاده تسلط مىدهد و منظور «بالاتر» از جهت ظاهرى و حسى نيست، بلكه معنوى است.
وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ؛ خداى تعالى «حكيم» است؛ يعنى كارى را بيهوده و بىفايده انجام نمىدهد. هر چه مىكند، مطابق مصلحت و حكمت است و هرگز به كسى ستم نمىكند. اگر كسانى را عذاب كرده، به خاطر سركشى خود آنها و لجاجت بر گناهشان بوده است. همچنين او «خبير» است و از پيدا و پنهان همه آگاه است. قهر او بر حسب حكمت و آگاهى است، نه بيهودگى و نادانى.
اين در مورد خداى تعالى، امّا مهم اين است كه ما انسانها بتوانيم قهر و حكمت و علم و ساير صفات حسناى او را بشناسيم و از خصوصيات اين صفات اطّلاع يابيم.
كسى مىتواند اين صفات و خصوصيات آنها را بفهمد كه مقدّماتى را در خود ايجاد كرده باشد و اين مقدّمات، همه به يك چيز باز مىگردد؛ «برداشتن موانع ميان خود و خداى تعالى». مهمترين مانع انسان، فرعونيت او يا همان نفس است. بايد اين نفس را مهار كرد، آن هم نه يك روز و دو روز، بلكه از اول تكليف تا آخر عمر. اگر نفس اندكى به خود رها شود، مقابل خدا مىايستد و ادعاى خدايى مىكند. راه مبارزه با نفس و مهار آن، اول: انجام واجبات و ترك محرمات است. پس از آن بايد حيلههاى نفس را شناخت و اسير آن نشد.
كسى كه از ابتدا بر انجام واجبات و ترك محرمات مراقبت مىكند، امّا در صدد شناختن حيلههاى نفسش نيست، يا اصلا نمىخواهد با اين دشمن درونى مبارزه كند و يا متوجّه است و خود را به نافهمى مىزند، قهرآ در دام آن گرفتار مىشود؛ لذا پس از سالها عبادت و پرهيز، اگر به رياستى برسد، منيّتش سر بر مىآورد. چنين كسى به مراتب، بدتر از كسى است كه هيچ عبادتى نكرده؛ چراكه او خود را عين دين مىداند و از كیسهى دين خرج مىكند.
بنابراين در كنار انجام عبادات و ترك محرمات، بايد مراقب نفس بود و اسیر آن نشد. چه بسا همين عبادتها، سوارى دادن به نفس باشد.
گر نماز و روزه مىفرمايدت نفس مكار است فكرى بايدت
واجب را بايد تحت هر شرايطى انجام داد، امّا در كنار آن بايد نيّت خود را براى خدا خالص كرد و از او خلاصى از نفس را خواست. گاهى شخص براى خدا به نماز مىايستد، امّا همين كه متوجّه مىشود عدهاى او را مىبينند، لحن صدايش را تغيير مىدهد؛ غليظ و فصيح نماز مىخواند و خاضعانه مىايستد.
كسى كه مىخواهد به صفات خداى تعالى علم يابد و متوجّه قاهريت او شود، بايد خواهشهاى نفس را، حتّى آنها كه مباحند، محدود كند.
وقتى كه انسان مىميرد، متوجّه صفات خدا مىشود و غلبه و قهر او را مىفهمد، امّا مهم اين است كه تا در اين دنيا هست، به اين مهم دست يابد.
گاهى كسى خوب درس مىخواند و خوب هم مىفهمد، امّا ناگهان يكى پيدا مىشود و اشكالى بر او مىگيرد. در اين صورت اگر بتواند به راحتى اين اشكال را بپذيرد، معلوم مىشود نفسش را كنترل كرده است، ولى اگر برايش گران آيد و اشكالگيرنده را به باد انتقاد و دشنام بگيرد، نشانهى سركشى و عدم مهار نفس است. عالم شدن و عبادت كردن و حتّى ديدن استاد، اگر همرا با كنترل نفس نباشد، ناگهان اژدهايى از درون انسان بيرون مىآورد كه همه را مىبلعد.
حضرت آيت الله العظمى نجابت مىفرمود: «تا كسى حيلههاى نفس را نشناسد، نمىتواند وارد اسرار الهى شود.»
«اسرار الهى» يعنى اسما و صفات پروردگار؛ يعنى فهم قادريت و قاهريت او؛ فهم ضارّ و نافع بودن او. كسى كه در اين راه قدم مىگذارد، امتحانات الهى يكى پس از ديگرى به سراغش مىآيند و چنان خداوند نشانش مىدهد كه به راحتى مىتواند بفهمد اين كار يا اين صحبت يا گوش دادن به اين سخن، خواهش نفس است يا رضاى خدا. اگر پس از اين شناخت، بتواند رضاى نفسش را زير پا بگذارد، مىتواند آن را مهار كرده، رضاى خدا را تحصيل كند.
در زمان ائمه اطهار عليهم السلام بعضى افراد به ايشان ابراز محبّت مىكردند، ولى دوستان ايشان را دشمن مىداشتند يا بعضى از گروههاى تكفيرى، مولا على عليه السلام را قبول دارند و حتّى ادعاى محبتش را دارند، ولى با شيعيان ايشان دشمنند. اينها همه حيلههاى نفس است.
توكل
يكى از آثار فهم قاهريت پروردگار، توكل به او در همه حال است. امام رضا عليه السلام در بيان حد توكل مىفرمايد:
«أن لا تَخافَ مَعَ اللهِ أحدآ»[1]
«همراه خدا از كسى نترسد.»
نترسيدن از غير خدا، اين نيست كه سينه سپر كند و مقابل همه بايستد، بلكه اين صفت باعث مىشود كه اگر عدهاى گفتند: «مىخواهيم چنين و چنان كنيم و چه بر سرت بياوريم»، مىگويد: «من خدا را دارم.» و لرزش و هراسى به خود راه نمىدهد.
قُلْ أيُّ شَيْءٍ أكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ؛ رؤساى مكه گفتند: اى محمّد! ما كسى را نديديم كه تو را در امر رسالت تصديق كند. از يهود و نصارا پرسيديم، گفتند: در كتاب ما ذكرى از تو و صفات تو نيامده است. كسى را براى ما بياور كه شهادت دهد تو چنان كه مىگويى، فرستادهى خدا هستى. پس خداوند اين آيه رانازل فرمود.[2]
خدا به پيامبر مىفرمايد: به آنها بگو بزرگترين شاهد ميان من و شما، خداى تعالى است. او كه «شىء لا كالأشياء»[3] (چيزى كه شبيه چيزهاى ديگر نيست).
شَهيدٌ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ اِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ؛ كفّار، خدا را به عنوان مدبّر و رازق و همه كاره قبول نداشتند و معجزات پيامبر را سحر مىدانستند، با اين حال خداوند خود را شاهد پيامبر معرفى مىكند و مىفرمايد: «به آنها بگو: همان خدايى كه قرآن را بر من وحى كرده، شاهد ميان من و شما است». درست است كه كفّار، قرآن را قبول نداشتند، امّا چون نمىتوانستند چيزى مثل آن بياورند، انكار آن برايشان آسان نبود. عدهاى هم كوششهايى در اين باره كردند، ولى مفتضح شدند.
لاُِنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ؛ در اينجا هدف رسالت، «ترساندن» ذكر شده است؛ ترساندن مردم از عاقبت كار و از حساب و كتاب قيامت.
وقتى كه روح از بدن جدا مىشود، انسان همه چيز را مىبيند و جسم خود و كسانى را كه اطراف بدنش مىآيند، مشاهده مىكند، ولى بعضى افراد چون هيچ باورى به عالم پس از مرگ نداشتهاند، حيران وسرگردان مىمانند.
هدف از ترساندن، وادار كردن مردم به مراقبت بر اعتقادات و نيّات و اعمال و خلقياتشان است. اگر كسى اين مراقبت را داشته باشد و طالب مدارج بالاتر باشد، خداوند كمكش مىكند. حتّى اگر طلبى هم نداشته باشد، همان اعتقادات و عمل صالح نجاتش مىدهد.
(مَنْ عَمِلَ صالِحآ مِنْ ذَكَرٍ أوْ أُنْثى وَ هُوَ مُوْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً)[4]
«هر كس از مرد و زن كار نيكى انجام دهد و مؤمن باشد، او را با زندگى پاكيزهاى حيات خواهيم داد.»
«حيات طيبه» يعنى حيات پاكيزهاى كه همين امروز هم وجود دارد و در عالم ديگر ظاهر مىشود. اگر كسى در اين دنيا هيچ چيز نداشته باشد و محصور و زندانى باشد، به تدريج اميدش از غير خدا قطع مىشود و از مادّه بيرون مىآيد و وارد عالم برزخ و نعمتهاى برزخى مىشود.
آقايان موسوى و كروبى و همسر آقاى موسوى كه در اين مدّت در يك چهار ديوارى محصور شدهاند و نماز و ذكر و عبادات خود را انجام مىدهند و هيچ اطّلاعى از بيرون ندارند، در آن تنهايى چيزى كه نگهشان مىدارد، اميد به خداى تعالى است. وقتى همهى وسايل بريده مىشود، انسان به اصل و فطرت خود باز مىگردد. چنين كسى زنده است و در اين عالم نفس مىكشد، ولى در عالم برزخ است و از نعمتهاى آن بهرهمند است. شايد خودشان متوجّه اين امر نباشند، ولى غير از اين هم نيست. به شرط آن كه نمازهايشان را بخوانند و بر خدا غضب نكنند، چنان كه همين را از ايشان سراغ داريم.
عالم برزخ همين امروز وجود دارد و دنيا و آخرت در هم فرو رفته است، ولى بيشتر مردم متوجّه نيستند. آرى، برزخ همهى ما وجود دارد و اعمالمان كاملا روشن است. وضع هر كس، و بهشتى و جهنّمى بودنش معلوم، ولى مخفى است. مردن، به معناى رفتن به سوراخ و دخمه نيست. همين چيزهايى كه امروز همراهتان است، ظاهر مىشود. درون بعضى، وسعتى به اندازه آسمانها و زمين است كه در برزخ آشكار مىشود. به قول اميرالمؤمنين عليه السلام :
أ تَزعَمُ أنَّكَ جِرْمٌ صَغير وَ فِيكَ انْطَوَى العالَمُ الأكبَرُ
تو پندارى همين جرم صغيرى جهانى در نهادت هست پيدا
بايد علايق مادّى از دل كنده شود، تا اندكى توجّه به عالم ديگر حاصل گردد.