نقدی به مقاله “امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی”
چکیده :نویسنده مقاله «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟»، درباره دو آیه مهم روز غدیر خم، دچار اشتباه شده است و آیه اکمال دین را بدون ادله موجه و معتبر، تفسیر به رای کرده است....
روزنامه بهار (چهارشنبه اول آبان 1392) در صفحه نخست خود یادداشتی تحت عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» به قلم علیاصغر غروی منتشر کرد که در آن شبهات گوناگونی درباره ولایت و خلافت امیرالمومنین (ع) مطرح شده بود. نویسنده مقاله، کوشیده بود – هر طور که شده – اثبات کند پیام غدیر برای تعیین و نصب حاکم سیاسی نبوده است. از جمله شبهات مطرح شده در آن مقاله، تفسیر به رأی آیات نازل شده در غدیر خم است که به بررسی آنها میپردازیم.
بررسی آیه تبلیغ
نویسنده مقاله مینویسد: اگر موضوع «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک» معرفی علی(ع) به خلافت میبود، باید بلافاصله در همین جا آن را ذکر میفرمود، زیرا خداوند حکیم است و تاخیر بیان از وقت حاجت از حکیم، قبیح.
بررسی و نقد
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین» ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی رسالت او را انجام ندادهای، و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه میدارد. همانا خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.
در تفسیر نمونه آمده است: این آیه لحن خاصی به خود گرفته که آن را از آیات قبل و بعد، مشخص میسازد. در این آیه روی سخن، فقط به پیامبر است، و تنها وظیفه او را بیان میکند، با خطاب ای پیامبر (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ) شروع شده و با صراحت و تاکید دستور میدهد، که آنچه را از طرف پروردگار بر او نازل شده است به مردم برساند. (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) (جمله «بلغ» از جمله «ابلغ» تاکید بیشتری را میرساند.)
سپس برای تاکید بیشتر به او اخطار میکند که اگر از این کار خودداری کنی (که هرگز خودداری نمیکرد) رسالت خدا را تبلیغ نکردهای! (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ).
سپس به پیامبر اکرم (ص) که گویا از واقعه خاصی اضطراب و نگرانی داشته، دلداری و تامین میدهد و به او میگوید: از مردم در ادای این رسالت وحشتی نداشته باش، زیرا خداوند تو را از خطرات آنها نگاه خواهد داشت. (وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ).
در پایان آیه به عنوان یک تهدید و مجازات، به آنهایی که این رسالت مخصوص را انکار کنند و در برابر آن از روی لجاجت کفر بورزند، میگوید: خداوند کافران لجوج را هدایت نمیکند. (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).
جملهبندیهای آیه و لحن خاص و تاکیدهای پی در پی آن و همچنین شروع شدن با خطاب یا «أَیُّهَا الرَّسُولُ» که تنها در دو مورد از قرآن مجید آمده و تهدید پیامبر (ص) به عدم تبلیغ رسالت در صورت کوتاهی کردن که منحصرا در این آیه از قرآن آمده است، نشان میدهد که سخن از حادثه بسیار مهمی در میان بوده است که عدم تبلیغ آن مساوی بوده است با عدم تبلیغ رسالت.
بعلاوه این موضوع مخالفان سرسختی داشته که پیامبر (ص) از مخالفت آنها که ممکن بوده است مشکلاتی برای اسلام و مسلمین داشته باشد، نگران بوده و به همین جهت خداوند به او تامین میدهد.
اکنون این سؤال پیش میآید که با توجه به تاریخ نزول سوره که مسلماً در اواخر عمر پیغمبر (ص) نازل شده است، چه مطلب مهمی بوده که خداوند پیامبر (ص) را با این تاکید مامور ابلاغ آن میکند.
آیا مسائل مربوط به توحید و شرک و بتشکنی بوده که از سالها قبل برای پیامبر و مسلمانان حل شده بود؟
آیا مربوط به احکام و قوانین اسلامی بوده با اینکه مهمترین آنها تا آن زمان بیان شده بود؟
و آیا مربوط به مبارزه با اهل کتاب و یهود و نصاری بوده با اینکه میدانیم مساله اهل کتاب بعد از ماجرای «بنی النضیر» و بنی قریظه و بنی قینقاع و خیبر و فدک و نجران مشکلی برای مسلمانان محسوب نمیشد.
و آیا مربوط به منافقان بوده در حالی که میدانیم پس از فتح مکه و سیطره و نفوذ اسلام در سراسر جزیره عربستان منافقان از صحنه اجتماع طرد شدند، و نیروهای آنها در هم شکسته شد، و هر چه داشتند در باطن بود.
چه مساله مهمی در این آخرین ماههای عمر پیامبر (ص) مطرح بوده که آیه فوق این چنین در باره آن تاکید میکند؟! این نیز جای تردید نیست که وحشت و نگرانی پیامبر اکرم (ص) برای شخص خود و جان خود نبوده بلکه برای کارشکنیها و مخالفتهای احتمالی منافقان بوده که نتیجه آن برای مسلمانان خطرات یا زیانهایی به بار میآورد.
آیا مسالهای جز تعیین جانشین برای پیامبر (ص) و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین میتواند واجد این صفات بوده باشد.
شان نزول آیه تبلیغ
گرچه متاسفانه پیشداوریها و تعصبها مانع از آن شده است که حقایق مربوط به این آیه بدون پردهپوشی در اختیار همه مسلمین قرار گیرد، ولی در عین حال در کتابهای مختلفی که دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ نوشتهاند، روایات زیادی دیده میشود که با صراحت میگوید: آیه فوق درباره علی (ع) نازل شده است.
این روایات را جمع زیادی از صحابه از جمله “زید بن ارقم” و “ابو سعید خدری” و “ابن عباس” و “جابر بن عبد اللَّه انصاری” و “ابو هریره” و “براء بن عازب” و “حذیفه” و “عامر بن لیلی بن ضمره” و “ابن مسعود” نقل کردهاند و گفتهاند که آیه فوق درباره علی (ع) و داستان روز غدیر نازل شد.
دانشمندانی که به این احادیث در کتب خود تصریح کردهاند، عده زیادی هستند که به عنوان نمونه از جمعی از آنها نام میبریم:
حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی (بنقل از خصائص صفحه 29).
و ابو الحسن واحدی نیشابوری در اسباب النزول صفحه 150.
و حافظ ابو سعید سجستانی در کتاب الولایه (بنقل از کتاب طرائف).
و ابن عساکر شافعی (بنا بنقل در المنثور جلد 2 صفحه 298) و فخر رازی در تفسیر کبیر خود جلد 3 صفحه 636.
و ابو اسحاق حموینی در فرائد السمطین.
و ابن صباغ مالکی در فصول المهمة صفحه 27.
و جلال الدین سیوطی در در المنثور جلد 2 صفحه 298.
و قاضی شوکانی در فتح القدیر جلد سوم صفحه 57.
و شهاب الدین آلوسی شافعی در روح المعانی جلد 6 صفحه 172.
و شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة صفحه 120.
و بدر الدین حنفی در عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری جلد 8 صفحه 584.
و شیخ محمد عبده مصری در تفسیر المنار جلد 6 صفحه 463.
و حافظ ابن مردویه (متوفای 416) (بنا به نقل سیوطی در در المنثور) و جمع کثیری دیگر این شان نزول را برای آیه فوق نقل کردهاند.
البته منظور این نیست که دانشمندان و مفسران فوق نزول این آیه را درباره علی (ع) پذیرفتهاند بلکه منظور این است که روایات مربوط به این مطلب را در کتب خود نقل کردهاند، اگر چه پس از نقل این روایت معروف آنها به خاطر ترس از شرائط خاص محیط خود، و یا به خاطر پیشداوریهای نادرستی که جلو قضاوت صحیح را در اینگونه مباحث میگیرد، از پذیرفتن آن خودداری کردهاند، بلکه گاهی کوشیدهاند تا آنجا که ممکن است آن را کم رنگ و کم اهمیت جلوه دهند.
مثلا فخر رازی که تعصب او در مسائل خاص مذهبی معروف و مشهور است برای کم اهمیت دادن این شان نزول آن را دهمین احتمال آیه قرار داده و 9 احتمال دیگر که غالبا بسیار سست و واهی و بی ارزش است قبل از آن آورده است!
ولی جمعی دیگر نزول آیه را در مورد علی (ع) مسلم دانستهاند، اما در اینکه دلالت بر مساله ولایت و خلافت دارد تردید نمودهاند که پاسخ آنها میآید.
به هر حال، روایاتی که در این زمینه در کتب معروف اهل تسنن- تا چه رسد به کتب شیعه- نقل شده، بیش از آن است که بتوان آنها را انکار کرد، و یا به سادگی از آن گذشت.
سوال اول این است که چرا درباره شان نزول سایر آیات قرآن به یک یا دو حدیث قناعت میشود اما درباره شان نزول این آیه اینهمه روایت کافی نیست، آیا این آیه خصوصیتی دارد که در سایر آیات نیست؟ و آیا برای اینهمه سختگیری در مورد این آیه دلیل منطقی میتوان یافت؟
موضوع دیگری که یادآوری آن ضرورت دارد این است که روایاتی که در بالا ذکر کردیم تنها روایاتی بود که در زمینه نزول آیه درباره علی (ع) وارد شده است (یعنی روایاتی مربوط به شان نزول آیه بود) و گرنه روایاتی که درباره جریان غدیر خم و خطبه پیامبر (ص) و معرفی علی (ع) به عنوان وصی و ولی نقل شده به مراتب بیش از آن است، تا آنجا که نویسنده محقق علامه امینی در الغدیر، حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر (ص) و با اسناد و مدارک و از 84 نفر از تابعین و از 360 دانشمند و کتاب معروف اسلامی نقل کرده است که نشان میدهد حدیث مزبور یکی از قطعیترین روایات متواتر است و اگر کسی در تواتر این روایت شک و تردید کند باید گفت که او هیچ روایت متواتری را نمیتواند بپذیرد.
برای مطالعه بیشتر به کتابهای “الدر المنثور” سیوطی و “الغدیر” علامه امینی و “احقاق الحق” قاضی نور اللَّه شوشتری و “المراجعات” شرف الدین و “دلائل الصدق” محمد حسن مظفر مراجعه شود.
ایرادها و پاسخها
کسانی که پرچم مخالفت در برابر تفسیر این آیه و روایات متعددی که در شان نزول آن و روایات ما فوق تواتری که درباره اصل حادثه غدیر وارد شده برافراشتهاند، دو دستهاند:
آنهایی که از آغاز با روح عناد و لجاجت و حتی با هتک و توهین و بدگویی و دشنام به شیعه، وارد این بحث شدهاند.
و دسته دیگری که روح تحقیق و بررسی حقیقت را تا حدودی در خود حفظ کرده و به صورت استدلالی مساله را تعقیب کردهاند، و به همین دلیل به قسمتی از حقایق اعتراف کرده ولی به دنبال ذکر پارهای از اشکالات که شاید نتیجه شرائط خاص محیط فکریشان بوده است، از آیه و روایات مربوط به آن گذشتهاند.
نمونه بارز دسته اول، ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه است که درست مانند کسی است که در روز روشن چشم خود را بر هم گذارد و انگشتها را محکم در گوش کند و فریاد بزند خورشید کجا است؟
نه حاضر است گوشه چشم را بگشاید و کمی از حقایق را ببیند و نه انگشت از گوش بردارد و کمی از غوغای محدثان و مفسران اسلامی را بشنود پی در پی دشنام میدهد و هتاکی میکند، عذر این افراد جهل و بیخبری و تعصبهای آمیخته با لجاجت و خشونت آنها است که تا انکار بدیهیات و مسائل واضحی که هر کس آن را درک میکند پیش میرود.
پاسخ به این گونه افراد، فایدهای ندارد. کسی که در برابر اینهمه دانشمندان و مفسران بزرگ اسلامی که اکثریت آنها از علمای اهل تسنند و به نزول آیه در شان علی (ع) تصریح کردهاند، با کمال وقاحت میگوید: «احدی از دانشمندانی که میدانند چه میگویند، این آیه را در شان علی نمیداند»! در مقابل او چه میتوان گفت و سخن او چه ارزشی دارد که روی آن بحث شود.
گاهی گفته میشود آیات قبل و بعد درباره اهل کتاب و خلافکاریهای آنها است، ولی اولا لحن آیه و تفاوت آن با آیات قبل و بعد، کاملا نشان میدهد که موضوع سخن در این آیه، موضوعی است که با آیات قبل و بعد تفاوت دارد و ثانیا قرآن یک کتاب کلاسیک نیست که مطالب آن در فصول و ابواب معینی دستهبندی شده باشد، بلکه طبق نیازها و حوادث مختلف و رویدادها نازل گردیده است، لذا مشاهده میکنیم قرآن در حالی که درباره یکی از غزوات بحث میکند فی المثل یک حکم فرعی را به میان میآورد، و در حالی که درباره یهود و نصاری سخن میگوید، روی سخن را به مسلمانان کرده و یکی از دستورهای اسلامی را برای آنها بازگو میکند.
بعضی اسرار دارند که بگویند این آیه در آغاز بعثت نازل شده است، با اینکه سوره مائده در اواخر عمر پیامبر (ص) نازل شده و اگر بگویند: این یک آیه در مکه در آغاز بعثت نازل شده و سپس به تناسب در لابلای آیات این سوره قرار داده شده میگوئیم: این درست ضد آن است که شما آن را میجوئید و میطلبید، زیرا میدانیم که پیامبر (ص) در آغاز بعثت نه مبارزه با یهود داشت و نه با نصاری، بنا بر این پیوند این آیه و آیات قبل و بعد بریده خواهد شد. (دقت کنید)
اینها همه نشان میدهد که این آیه در معرض وزش طوفان تعصب قرار گرفته و به همین دلیل احتمالاتی در آن مطرح میشود که در آیات مشابه آن به هیچوجه از آن سخنی نیست، هر یک میکوشد با بهانه و یا دستاویز بیاساسی آن را از مسیرش منحرف سازد!
چرا علی (ع) و اهل بیت (ع) به حدیث غدیر استدلال نکردند؟!
بعضی میگویند: اگر حدیث غدیر با این عظمت وجود داشت، چرا خود علی (ع) و اهل بیت او و یاران و علاقمندانش در موارد لزوم به آن استدلال نکردند؟! آیا بهتر نبود که آنها به چنین مدرک مهمی برای اثبات حقانیت علی (ع) استناد بجویند؟
نویسنده مقاله روزنامه بهار هم نوشته است: علی(ع) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمیآورد.
بررسی و پاسخ
این ایراد نیز از عدم احاطه به کتب اسلامی، اعم از حدیث و تاریخ و تفسیر، سرچشمه گرفته است، زیرا در کتب دانشمندان اهل تسنن موارد زیادی نقل شده که خود علی (ع) و یا ائمه اهل بیت (ع) و یا علاقمندان به این مکتب با حدیث غدیر استدلال کردهاند.
از جمله خود علی (ع) در روز شوری طبق نقل خطیب خوارزمی حنفی در مناقب از “عامر بن واصله” چنین نقل میکند: در روز شوری با علی (ع) در آن خانه بودم و شنیدم که با اعضای شوری چنین میگفت: دلیل محکمی برای شما اقامه میکنم که عرب و عجم توانایی تغییر آن را نداشته باشند: شما را بخدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که قبل از من خدا را به یگانگی خوانده باشد (و سپس مفاخر معنوی خاندان رسالت را برشمرد تا رسید به اینجا) شما را بخدا سوگند آیا در میان شما احدی جز من هست که پیامبر (ص) در حق او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و انصر من نصره لیبلغ الشاهد الغائب»
همه گفتند: نه
این روایت را “حموینی” در “فرائد السمطین” در باب 58 و همچنین “ابن حاتم” در “دار النظیم” و “دارقطنی” و “ابن عقده” و “ابن ابی الحدید” در شرح نهج البلاغه نقل کردهاند.
و نیز میخوانیم که علی (ع) بنا به نقل فرائد السمطین در باب 58 در ایام عثمان در مسجد در حضور جمعیت به جریان غدیر استدلال کرد، و همچنین در کوفه در برابر کسانی که نص بر خلافت بلافصل او را از پیامبر (ص) انکار میکردند صریحا به این روایت استدلال کرد.
این حدیث را طبق نقل الغدیر چهار نفر از صحابه، و چهارده نفر از تابعین طبق نقل منابع معروف اهل تسنن روایت کردهاند.
و نیز در روز جنگ “جمل” طبق نقل “حاکم” در کتاب مستدرک جلد سوم صفحه 371 در برابر طلحه با آن استدلال فرمود.
و نیز در روز جنگ “صفین” طبق نقل “سلیم بن قیس هلالی” علی (ع) در لشگرگاه خود در برابر جمعی از مهاجرین و انصار و مردمی که از اطراف گرد آمده بودند، به این حدیث استدلال کرد، و دوازده نفر از بدریین (کسانی که جنگ بدر را در خدمت پیغمبر (ص) درک کرده بودند) برخاستند و گواهی دادند که این حدیث را از پیامبر (ص) شنیدهاند!
بعد از علی (ع) بانوی اسلام فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسین و عبد اللَّه بن جعفر و عمار یاسر و قیس بن سعد و عمر بن عبد العزیز و مامون خلیفه عباسی به آن استناد جستند و حتی عمرو بن عاص در نامهای که به معاویه نوشت برای اینکه به او اثبات کند بخوبی از حقایق مربوط به موقعیت علی (ع) و وضع معاویه آگاه است صریحا مساله غدیر را یادآوری کرده و خطیب خوارزمی حنفی در کتاب مناقب صفحه 124 آن را نقل کرده است.
کسانی که مایل به توضیحات بیشتر و آگاهی از منابع مختلف این روایات در زمینه استدلال علی (ع) و اهل بیت و جمعی از صحابه و غیر صحابه به حدیث غدیر هستند میتوانند به کتاب الغدیر جلد اول صفحات 159 تا 213 مراجعه کنند، مرحوم علامه امینی استدلال به این حدیث را از ” 22 تن” از صحابه و غیر صحابه در موارد مختلف نقل کرده است.
چرا نام علی (ع) در قرآن کریم نیامده است؟
در پاسخ باید گفت:
1. بنیاسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمینهای غصبشده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند: «إذ قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیلالله». (سوره بقره (2)، آیه 246) آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمانروایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم …
پیامبر آنان به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرده، گفت: «إنّ الله قد بعث لکم طالوت ملکاً …» (سوره بقره (2)، آیه 247) به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است.
با وجودی که نام فرمانروا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند: «أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةً من المال …» (همان) از کجا میتواند فرمانروای ما باشد، حال آنکه ما به فرمانروایی از او شایستهتریم، و او توانمندی مالی ندارد؟ …
این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایی باشد.
2. با توجه به جو سنگینی که علیه شیعه بود (بر کسی که اطلاع از تاریخ دارد پوشیده نیست) چه بسا این مساله، باعث تحریف قرآن کریم میشد.
3. رسول خدا (ص) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنانکه میفرماید: «و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم و لعلّهم یتفکّرون». (سوره نحل (16)، آیه 44) و قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند.
در آیه یادشده دقت کنید، میفرماید: «تبیّن» و نمیگوید: «لتقراً» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر (ص) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند.
گاهی شرایط ایجاب میکند که فردی را به نام معرفی کنند، چنانکه میفرماید: «و مبشّراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد» (سوره صف (61)، آیه 6)، (عیسی میگوید): من به شما مژده پیامبری را میدهم که پس از من میآید و نامش احمد است.
در این آیه حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی میکند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل مینماید.
گاهی شرایط ایجاب میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنانکه میفرماید: «و لقد أخذ الله میثاق بنیاسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً ….» (سوره مائده (5)، آیه 11) و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.
بعضی اوقات شرایط ایجاب میکند که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند، چنانکه پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است. «الذین یتّبعون الرسول النّبیّ الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم ….» (سوره اعراف (7)، آیه 157)
کسانی که از رسول و نبی درس ناخواندهای پیروی میکنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مییابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدیها بازشان میدارد، پاکیها را برای آنان حلال کرده و ناپاکیها را تحریم مینماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان بر میدارد …
درباره ولایت امیرالمومنین (ع) نیز پیامبر اکرم (ص) در مکانها و زمانهای مختلف از جمله غدیر خم، ولایت امیر المومنین علی (ع) را ابلاغ فرمود.
4. همیشه علت اختلاف، جهل علمی نیست. بسیاری از کسانی که در عاشورا، مقابل امام حسین علیهالسلام ایستادند و ایشان و یارانش را کشتند و خاندانش را به اسارت بردند، میدانستند که حسین (ع) به حق است اما هوای نفس، امور مادی، رسیدن به مقام و پول و …، ترس از جان و …. باعث شد دست به این کار بزنند.
اینهمه در آیات قرآن، تاکید بر نماز و زکات شده است. آیا همه مسلمانان (به طور صد در صد) آن را اقامه میکنند؟
در آیات فراوانی، از ربا، نهی شده است. آیا ربا از کشورهای اسلامی، ریشه کن شده است؟ این مثالها فراوان است و روشن میکند که مشکل، تنها جهل علمی نیست تا با ذکر آن در قرآن، مساله حل شود. (دقت شود)
بررسی آیه اکمال دین
نویسنده مقاله درباره آیه دیگر که در غدیر خم نازل شده است مینویسد: آیات قبل و بعد از آیه فوق موید این معنی است که خداوند پیامبر را موظف میکند هر آنچه بر او نازل میشود، بیکموکاست، ابلاغ کند و در این میان هیچ پیشامد و گزندی وی را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغیان و مخالفت و سرکشی کافران اندوهگین نباشد. پس، از سیاق آیات چنین بهنظر میرسد نعمتی که تمام شده است، همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) باشد. یعنی اکنون که وحی بدون هیچ نقص و گزندی به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ایشان تمام است.
در جای دیگر مینویسد: مراد از «اتمام نعمت» در آیه مذکور، نه حکومت و پیشوایی دنیوی، بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است.
بررسی و نقد
ِخداوند در قرآن کریم میفرماید: «… الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا…» امروز کافران از [شکست] آیین شما نومید شدند بنابر این از آنها نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.
در تفسیر نمونه آمده است: در اینجا بحث مهمی پیش میآید که منظور از “الیوم” (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟ یعنی کدام روز است که این چهار جهت در آن جمع شده:
کافران در آن مایوس شدهاند، دین کامل شده، نعمت خدا تکامل یافته، و خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهایی مردم جهان پذیرفته است.
آنچه جای شک نیست این است که چنین روزی باید روز بسیار مهمی در تاریخ زندگی پیامبر (ص) باشد، نه یک روز ساده و عادی و معمولی، زیرا اینهمه اهمیت برای یک روز عادی معنی ندارد، و لذا در پارهای از روایات آمده است که بعضی از یهود و نصاری با شنیدن این آیه گفتند اگر چنین آیهای در کتب آسمانی ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار میدادیم.
اکنون باید از روی قرائن و نشانهها و تاریخ نزول این آیه و این سوره و تاریخ زندگانی پیامبر (ص) و روایاتی که از منابع مختلف اسلامی به دست ما رسیده این روز مهم را پیدا کنیم.
آیا منظور روزی است که احکام بالا در باره گوشتهای حلال و حرام نازل شده؟ قطعا چنین نیست، زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است زیرا آخرین احکامی نبوده که بر پیامبر (ص) نازل شده، بدلیل اینکه در دنباله این سوره به احکام دیگری نیز برخورد میکنیم، و تازه نزول این احکام سبب یاس کفار نمیشود، چیزی که سبب یاس کفار میشود، فراهم ساختن پشتوانه محکمی برای آینده اسلام است، و به عبارت دیگر نزول این احکام و مانند آن تاثیر چندانی در روحیه کافران ندارد و اینکه گوشتهایی حلال یا حرام باشد آنها حساسیتی روی آن ندارند.
آیا منظور از آن روز عرفه در آخرین حج پیامبر (ص) است؟! (همانطور که جمعی از مفسران احتمال دادهاند).
پاسخ این سؤال نیز منفی است، زیرا نشانههای فوق بر آن روز نیز تطبیق نمیکند، چون حادثه خاصی که باعث یاس کفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر (ص) در مکه بودند و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همانطور که گفتیم چیز وحشتناکی برای کفار نبود.
و آیا مراد روز فتح مکه است (چنان که بعضی احتمال دادهاند) با اینکه تاریخ نزول این سوره مدتها بعد از فتح مکه بوده است؟! و یا منظور روز نزول آیات سوره برائت است که آنهم مدتها قبل از نزول این سوره بوده است؟! و از همه عجیبتر احتمالی است که بعضی دادهاند که این روز، روز ظهور اسلام و یا بعثت پیامبر (ص) باشد با اینکه آنها هیچگونه ارتباطی با روز نزول این آیه ندارند و سالهای متمادی در میان آنها فاصله بوده است.
بنا بر این هیچیک از احتمالات فوق با محتویات آیه سازگار نیست.
آنچه را هم نویسنده مقاله احتمال داده، صحیح نیست چرا که قرآن کریم به تنهایی (بدون اینکه کسی کاملا آن را بشناسد و به طور دقیق بتواند عمل و اجرا کند) نمیتواند موجب یاس کافران و اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت حق متعال از اسلام شود.
قرآن کریم نیازمند تبیین است. جزئیات و تفاصیل شریعت در آن نیامده است. نیازمند مجری است. نوشتههای قرآن کریم مانند متن قانون اساسی یک کشور است که باید خوب تفسیر شود و خوب اجرا گردد تا نتیجه حاصل شود وگرنه صرف وجود قانون کلی، کافی نیست اگر چه لازم است.
شریعت تنها با امام معصوم حفظ میشود
یکی از دلایل متکلمان امامیه بر وجوب امامت امام معصوم، این است که شریعت اسلامی، شریعتی ابدی و جاودانه است. بنابراین، همه افراد بشر تا قیامت، مکلّفاند که به آن عمل کنند. بدون شک، عمل به شریعت در گرو آن است که شریعت و احکام آن، حفظ شود. این مهم، جز با وجود امام معصوم تحقّق نخواهد پذیرفت.
سدیدالدین حمّصی، در تقریر و تبیین این وجه، سخن جامعی دارد که حاصل آن چنین است: این مطلب، مسلّم است که شریعت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای همه افراد بشر از عصر رسالت تا پایان عصر تکلیف (پایان دنیا)، حجّت و لازم است و در تعبّد به شریعت او، میان افراد عصر رسالت و افرادی که پس از آن آمده و خواهند آمد، تفاوتی وجود ندارد.
چنین شریعتی، باید از سوی کسی پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حفظ شود تا به دست افرادی که پس از عصر رسالت آمده و خواهند آمد، برسد، زیرا در غیر این صورت، آنان به این که همه شریعت به آنان رسیده است، اطمینان نخواهند داشت.
اکنون، اگر آنان به همه شریعت مکلّف شوند، تکلیف مالایطاق و قبیح است و اگر به تمام شریعت، مکلّف نباشند، در این صورت، میان مردم عصر رسالت و مردم عصرهای دیگر، در تعبّد به شریعت اسلام تفاوت خواهد بود. بطلان این مطلب نیز مورد اتّفاق است. بنابراین، از وجود حافظی برای شریعت، گریزی نیست.
اکنون باید دید، شریعت، از سوی چه فرد یا چه چیزی حفظ میشود. احتمالاتی که در این خصوص مطرح شده عبارت است از:1. شریعت، با قرآن کریم حفظ شود؛ 2. شریعت، با سنّت متواتر محفوظ بماند؛ 3. شریعت، با اجماع حفظ شود؛ 4. شریعت، با خبرهای واحد محفوظ بماند؛ 5 . رأی و قیاس، وسیله حفظ شریعت باشد؛ 6. شریعت، با امام معصوم حفظ شود.
فرض نخست، نادرست است، زیرا قرآن، اولاً: تفاصیل احکام شریعت را بیان نکرده است و ثانیاً: به خودی خود سخن نمیگوید. بلکه دیگران به عنوان فهم معارف و مفاهیم قرآن، از زبان آن سخن میگویند و چه بسا آنان، در فهم قرآن کریم، دچار خطا شوند. (دقت کنید)
تشخیص خطای آنان، به معیار و میزان دیگری نیاز دارد. آن معیار و میزان، هر چه باشد، در حقیقت همان است که سبب حفظ شریعت خواهد بود.
اشکال یاد شده، بر فرض دوم نیز وارد است. علاوه بر این، چه بسا ناقلان در مراحل بعدی، عمداً یا سهواً، دست از نقل بر دارند و در نتیجه، تواتر مخدوش خواهد شد.
اصولاً، احکام و معارفی که به صورت متواتر نقل شده، محدود است و همه احکام شریعت را بیان نمیکند.
فرضیّه اجماع نیز نادرست است، زیرا، اولاً: اجماع، به خودی خود و بدون استناد به رأی معصوم، اعتبار ندارد. ثانیاً: احکام اجماعی، در شریعت اسلام، محدود است و در بر گیرنده همه احکام شریعت نیست.
فرضیه خبرهای واحد (نقل شده از رسول خدا) نیز تمام نیست، آنچه از نظر سند قابل اعتماد است کم است و بیان کننده همه احکام و تفاصیل شریعت نیست. گفته شده ابو حنیفه، کمتر از بیست حدیث را قابل اعتماد میدانست.)
رأی و قیاس نیز حجیّت شرعی ندارد و ظنّی و خطاپذیر است.
پس، تنها فرض درست، این است که شریعت، با امام معصوم حفظ شود، زیرا در این صورت، رأی او به دلیل عصمت، از هر گونه خطایی مصون است و میتوان با آن، دیگر اقوال درباره تفسیر قرآن و تبیین شریعت را ارزیابی کرد.
سید مرتضی، ابن میثم بحرانی، علامه حلّی، فاضل مقداد و دیگر متکلمان امامیه در کتابهای کلامی خود، این استدلال را آوردهاند.
در بحث اجرا هم چنین است. بعد از رسول گرامی، کسی باید در راس حکومت قرار بگیرد که حافظ شریعت باشد و نظر و عملش مطابق قرآن کریم باشد و بتواند جامعه اسلامی را به شکل صحیح رهبری کند.
تفسیر صحیح آیه اکمال دین
همه مفسران شیعه با روایات متعددی که وجود دارد گفتهاند منظور از «الیوم» روز غدیر خم است، روزی که پیامبر اسلام (ص) امیر مؤمنان علی (ع) را رسما برای جانشینی خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یاس فرو رفتند، زیرا انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر (ص) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامی که مشاهده کردند مردی که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر (ص) در میان مسلمانان بینظیر بود به عنوان جانشینی پیامبر (ص) انتخاب شد و از مردم برای او بیعت گرفت یاس و نومیدی نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آئینی است ریشهدار و پایدار.
در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهایی خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین برای پیامبر (ص) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهایی نمیرسید.
آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقی همچون علی (ع) برای آینده مردم تکامل یافت.
و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامههایش به عنوان آئین نهایی از طرف خداوند پذیرفته شد (بنا بر این جهات چهارگانه در آن جمع بوده).
علاوه بر این، قرائن زیر نیز این تفسیر را تایید میکند:
الف- در تفسیر فخر رازی و تفسیر روح المعانی و تفسیر المنار در ذیل این آیه نقل شده است که پیامبر (ص) بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.
و با توجه به اینکه وفات پیامبر (ص) در روایات اهل تسنن و حتی در بعضی از روایات شیعه (مانند آنچه کلینی در کتاب معروف کافی نقل کرده است) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده چنین نتیجه میگیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذی الحجه بوده است. (البته این در صورتی است که روز وفات پیامبر ص و خود روز غدیر را محاسبه نکنیم و در سه ماه پشت سر هم دو ماه را 29 روز بگیریم که این موضوع کاملا امکانپذیر است و با توجه به اینکه در روزهای قبل و بعد از روز غدیر حادثه مهمی در تاریخ اسلام رخ نداده است که تاریخ فوق قابل تطبیق بر آن باشد مسلم میشود که منظور از آن جز روز غدیر نیست.)
ب- در روایات فراوانی که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده صریحا این مطلب آمده است که آیه شریفه فوق در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت علی (ع) نازل گردید، از جمله اینکه:
1- دانشمند معروف سنی ابن جریر طبری در کتاب ولایت از زید بن ارقم صحابی معروف نقل میکند که این آیه در روز غدیر خم در باره علی (ع) نازل شد.
2- حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب “ما نزل من القرآن فی علی (ع)” از ابو سعید خدری (صحابی معروف) نقل کرده که پیامبر (ص) در غدیر خم، علی (ع) را به عنوان ولایت به مردم معرفی کرد و مردم متفرق نشده بودند تا اینکه آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ … نازل شد، در این موقع پیامبر (ص) فرمود: «اللَّه اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرب برسالتی و بالولایة لعلی (ع) من بعدی، ثم قال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»
اللَّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی بعد از من، سپس فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای او است.
3- خطیب بغدادی در تاریخ خود از ابو هریره از پیامبر (ص) چنین نقل کرده که بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت علی (ع) و گفتار عمر بن خطاب «بخ بخ یا بن ابی طالب اصبحت مولای و مولا کل مسلم» آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» نازل گردید.
در کتاب نفیس الغدیر علاوه بر روایات سهگانه فوق سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است.
در کتاب “احقاق الحق” از جلد دوم تفسیر “ابن کثیر” صفحه 14 و از” مقتل خوارزمی” صفحه 47 نزول این آیه را در باره داستان غدیر از پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده است.
در تفسیر برهان و نور الثقلین نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه در باره علی (ع) یا روز غدیر خم نازل شده است.
از آنچه گفتیم روشن میشود که اخباری که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضی اسناد آن، آنها را نادیده گرفت بلکه اخباری است که اگر متواتر نباشد لا اقل مستفیض است، و در منابع معروف اسلامی نقل شده، اگر چه بعضی از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند “آلوسی در تفسیر روح المعانی” تنها با تضعیف سند یکی از این اخبار کوشیدهاند بقیه را به دست فراموشی بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش دیدهاند مجعول و نادرست قلمداد کنند. (تفسیر نمونه، ذیل آیه اکمال دین)
چرا بین آیه تبلیغ و اکمال دین فاصله افتاده است؟/ چرا آیه اکمال دین بین مسائل فقهی قرار گرفته؟
اگر گفته شود چرا بین آیه تبلیغ و اکمال دین فاصله افتاده است؟ و چرا آیه مربوط به جریان غدیر، بین مطالبی بیان شده که درباره گوشتهای حلال و حرام است؟
در تفسیر نمونه آمده است: در پاسخ باید گفت: اولا آیات قرآن، و همچنین سورههای آن، بر طبق تاریخ نزول جمعآوری نشده است بلکه بسیاری از سورههایی که در مدینه نازل شده مشتمل بر آیاتی است که در مکه نازل شده و به عکس، آیات مدنی را در لابلای سورههای مکی مشاهده میکنیم.
با توجه به این حقیقت جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جای تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان خدا و پیامبر (ص) بوده است و حکمتهای متعددی داشته است.)
ثانیا ممکن است قرار دادن آیه مربوط به “غدیر” در لابلای احکام مربوط به غذاهای حلال و حرام برای محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد، زیرا بسیار میشود که برای محفوظ ماندن یک شیء نفیس آن را با مطالب سادهای میآمیزند تا کمتر جلب توجه کند. (دقت کنید)
حوادثی که در آخرین ساعات عمر پیامبر (ص) واقع شد، و مخالفت صریحی که از طرف بعضی افراد برای نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر (ص) به عمل آمد تا آنجا که حتی پیامبر (ص) را (العیاذ باللَّه) متهم به هذیان و بیماری! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامی اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده، شاهد گویایی است بر اینکه بعضی از افراد حساسیت خاصی در مساله خلافت و جانشینی پیامبر (ص) داشتند و برای انکار آن حد و مرزی قائل نبودند!
آیا چنین شرائطی ایجاب نمیکرد که برای حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیشبینیهایی بشود و با مطالب سادهای آمیخته شود که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را کند؟!
خداوند وعده حفظ قرآن کریم از تحریف را داده است و همیشه لازم نیست به وسیله امور غیبی این حفاظت صورت گیرد بلکه این جابجاییها (که از سوی حق متعال بوده) نیز موجب حفظ قرآن کریم از تحریف شده است.
از این گذشته – همانطور که دانستیم- اسناد مربوط به نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ…» در باره غدیر و مساله جانشینی پیامبر (ص) تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادی متوجه شیعه شود، بلکه در بسیاری از کتب اهل تسنن نیز آمده است، و به طرق متعددی این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.
بیان آیت الله جوادی آملی در باره صدر و ذیل آیه اکمال دین
مفسر عالیقدر حضرت آیت الله جوادی آملی درباره این مساله در تفسیر تسنیم میگوید: صدر و ذیل آیه مورد بحث در صدد بیان حکم فقهی تحریم برخی خوردنیهاست و وسط آن درباره مطلبی کلامی است که در قالب جملهای معترضه آمده است؛ نظیر آیه «وإذا بَدَّلنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ واللهُ أعلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالوا إنَّما أنتَ مُفتَرٍ بَل أکثَرُهُم لایَعلَمون» که جمله (واللهُ أعلَمُ بِما یُنَزِّل) معترضه است.
گاهی صدر آیه درباره مطلبی و ذیل آن در مورد مسئلهای دیگر است؛ مثلاً صدر آیه «یوسُفُ أعرِض عَن هذا واستَغفِری لِذَنبِکِ إنَّکِ کُنتِ مِنَ الخاطِئین» خطاب عزیز مصر به یوسف (ع) و ذیل آن خطاب او به همسرش را نقل کرده است.
از سوی دیگر، زمانی دو آیه از نظر شماره، جدا از یکدیگرند؛ امّا آیه دوم پیوسته به آیه اول است؛ مانند جمله «فِی الدُّنیا والآخِرَة» که دنباله آیه «یَسئَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ… کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون)» است، چون متعلق تفکّر است.
بر این اساس، نه دو آیه بودن دلیل میشود که آنها از هم جدایند و نه یک آیه بودن نشان پیوستگی مطالب آن با یکدیگر است.
نه یک آیه بودن دلیل وحدت نزول همه فقرات آن است و نه متعدد بودن آیات بر تعدّد نزول دلالت دارد. البته اصل اوّلی وحدت سیاق محفوظ است.
دلیل معترضه بودن جمله «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلاتَخشَوهُم واخشَونِ الیَومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم وأتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ورَضیتُ لَکُمُ الإسلامَ دینا» و عدم ارتباط آن با صدر و ذیل، نکاتی است مانند:
یک. نه تنها بیان چند حکم فرعی ـ هر چند جدید و مهم ـ کافران را ناامید نمیکند، بلکه بیان همه فروعات فقهی و حتی نزول قرآن نیز نمیتواند مایه یأس آنها شود، چون احکام قرآن را اسطوره میدانستند و میگفتند: «لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا إن هذا إلاّ أساطیرُ الأوَّلین» در حالی که آیه مورد بحث حادثهای را گزارش میکند که مایه یأس دشمنان شده است.
دو. لازمِ این مطلب که با بیان این احکام، دین کامل شده باشد آن است که بعد از آن هیچ حکمی نازل نشده باشد، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، بیش از دو ماه پس از نزول این آیه زنده بود و در آن روزها آیات و احکامی نازل شدند.
سه. شأن نزولهای نقل شده، ناظر به خصوص بخش کلامی آیه است نه همه آن، از این رو بسیاری از علمای اهل سنت این شأن نزولها را با صدر آیه بیارتباط میدانند و فقط برخی از آنها مجموع آیه را با هم مرتبط دانستهاند؛ مثلاً همه بحثهای تفسیری قرطبی بر محور احکام فقهی دور میزند و زمخشری میگوید: مراد این است که کافران از بازگشت مسلمانان به مردهخوری، خونخوری، خوکخوری و… ناامید شدند!
روشن است که کافران فقط در طمع بازگرداندن مسلمانان به ارتکاب این محرّمات نبودند، چنانکه طمع آنها به ستیز با خصوص نماز و روزه مسلمانان منحصر نمیشد، با اینکه نماز و روزه از ارکان اساسی دین است و مشرکان هنگام ندای نماز، آن را استهزا میکردند: «وإذا نادَیتُم إلَی الصَّلاةِ اتَّخَذوها هُزُواً ولَعِبا». طمع اصلی آنان برگرداندن مردم از اصل دین بود: «ولا یَزالونَ یُقاتِلونَکُم حَتّی یَرُدّوکُم عَن دینِکُم إنِ استَطاعوا».
چهار. اگر واقعاً تحریم مردار، خون و… مایه یأس دشمن و تکمیل دین میبود، باید این جمله معترضه همراه با آیات مشابه نیز نازل میشد؛ به ویژه آنکه آیه کنونی به زعم آنان حکم جدیدی را در بر ندارد.
درباره انگیزه گنجاندن بخش کلامی آیه یعنی دو جمله (الیَومَ یَئِس…) و (الیَومَ أکمَلت…) در وسط این آیه چند احتمال هست:
1. نزول آیه به همین ترتیب فعلی بوده است، چنانکه ظاهر قرآن کریم همین را اقتضا میکند و در این صورت، محتوای کلامی آن جمله معترضهای است که گوینده آن بر اثر اهتمام بدان با قصد معترضه بودن در وسط کلام آورده است.
2. برای مصون بودن این محتوای کلامی از افزایش یا کاهش و حفظ آن از تحریف و دستبرد بدخواهان به گونه مستقل ذکر نشد بلکه در اثنای مطلب غیر کلامی قرار گرفت.
3. هدف برجسته ساختن و جلب توجّه کردن است، چنانکه در گذشته کلمه (ولیَتَلَطَّف) را که وسط قرآن کریم است بزرگتر مینوشتند؛ یا جمله (والمُقیمینَ الصَّلاة) به صورت نصبی یا جرّی آمده است ـ در حالی که طبق قواعد ادبی میباید به شکل رفعی (و المقیمون) میآمد ـ که به نظر میرسد جز برجسته کردن وصف «اقامه صلاة» در بین سایر اوصاف مقصود دیگری نباشد. در آیه مورد بحث نیز دو جمله معترضه در وسط آیهای که هیچ ارتباطی با مضمون فقهی آن ندارد نگاهها را به خود جلب میکند؛ به ویژه آنکه مضمون صدر و ذیل این آیه، نزدیک با همین الفاظ و کلمات، سه بار قبل از آن نیز نازل شده بود.
4و5. این دو جمله جداگانه نازل شدند؛ لیکن به دستور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یا با تصمیم گردآورندگان قرآن در این آیه گنجانده شدهاند.
نتیجه اینکه:
نویسنده مقاله «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟»، درباره دو آیه مهم روز غدیر خم، دچار اشتباه شده است و آیه اکمال دین را بدون ادله موجه و معتبر، تفسیر به رای کرده است.