کینهتوزان ملت
چکیده :کینهتوزان ملت کلمه – امید بینیاز کسی درگذشته است. دستکم بخشی از مردم او را دوست داشتند. صدایش برایشان نوایی ماندگار بود و زیباترین لحظات معنوی فرهنگیشان را در هنگام افطار ماه رمضان با ربنای او گذرانده بودند. کسی نتوانست جایش را پر کند. تمام تلاشتان برای آنکه ربنای دیگری را بهجای صدای او به...
کینهتوزان ملت
کلمه – امید بینیاز
کسی درگذشته است. دستکم بخشی از مردم او را دوست داشتند. صدایش برایشان نوایی ماندگار بود و زیباترین لحظات معنوی فرهنگیشان را در هنگام افطار ماه رمضان با ربنای او گذرانده بودند. کسی نتوانست جایش را پر کند. تمام تلاشتان برای آنکه ربنای دیگری را بهجای صدای او به مردم «قالب» کنید، بینتیجه ماند و تمام این سالها در خانهها هنگام افطار، صدای او از تلفنهای همراه پخش شد.
شما کینه او را به دل داشتید. از اینکه هر تقلایی کردید برای آنکه یادش را از دلها بزدایید نافرجام بود؛ از اینکه ممنوعیتهای مکررتان از محبوبیتاش کم نکرد؛ از اینکه با وجود ثروت و قدرت و دمودستگاه تزویرتان نتوانستید بدیلی برایش بتراشید خشمگین بودید. حالتان قابل درک است. محبت مردم به او برایتان «شر» بود؛ بخصوص که بهواسطه کارهای خودتان این محبت ناگزیر به بغضی علیه شما تبدیل شده بود. حالا خوشحالید که او رفته است. باشد! مبارکتان! مبارکتان که از مرگ دیگران شادمان میشوید! این هم هنر شماست!
اما گویا هنری بیش از این هم دارید. مردمی که او را دوست داشتند، از مرگاش غمگیناند. همچنین غمگینترند که مرگاش در زمانی بود که نمیتوانند تشییعی آنگونه که میپسندند و در خورش میدانند برایش برپا کنند. ناگزیر جلوی بیمارستانی که در آن درگذشت جمع میشوند و در فراقاش نغمهای میخوانند. این تداوم محبت البته برای شما دردناک است. اما نه! چیزی بیش از این! زخمی جانکاه است شاید! پس حتی همین نغمهخوانی غمگین عزاداران را هم برنمیتابید! او را دشمن میداشتید؛ باشد! اما دشمن تنها مرگ دشمن را میطلبد! پس از مرگاش تنها شاد میشود؛ نه آنکه حتی عزایاش را هم تاب نیاورد! دژخیمانتان را بر سر مردم عزادار میریزید؟ با باتوم به جان مردمی میافتید که عزادارند؟ این قاموس را کجا آموختهاید؟ جز یزید و یزیدیان چه کسانی را به یاد دارید که چنین به جان عزاداران بیفتد؟ چرا یزید را سرلوحه تمام کارهایتان قرار دادهاید و اصرار دارید مو به مو هر آنچه را که در تاریخ از او آمده است اجرا کنید؟ عزای این مردم به کجای هیمنه اقتدار خشونتبارتان برمیخورد؟ دردهای دهشتناک معیشیتی و حیثیتیشان در آبان سال گذشته را که با داغ و درفش و کشتارتان پاسخ دادید! همان هم پایان کار نبود! برای آنان که زنده ماندهاند هم حکم اعدام میدهید. هواپیمای حامل عزیزانشان را که منهدم کردهاید و به سردار فرمانده این جنایت هم میبالید! باز هم این مردم کاری در مقابلتان نمیتوانند بکنند. این مردم خیلی مظلومند! آنها در برابر دشمنی بیپایان شما چیزی جز عزا برایشان نمانده است! حتی نمیتوانید عزایشان را هم ببینید؟ چه کینهای از مردم این سرزمین دارید؟ اگر صرفا دشمن بودید میشد با شما از اخلاق دشمنی گفت! از اینکه دشمن، ذلیل کردن دشمن را نمیخواهد! برای دشمن قدر قدرت، دشمنی همتا مایه افتخار است! به همین دلیل است که حتی دشمنان در جنگ هم از ادای احترام به جنازه دشمن دریغ نمیکنند! اما شما تنها «دشمن ملت» نیستید که بر مردهشان هم رحم کنید! شما از این مردم «کینه» به دل دارید و جز نابودی آن را نمیطلبید! حتی در سختترین لحظات هم دوست دارید داغ و درفشتان را نشان دهید! شاید چون میدانید که تمام قدرقدرتیتان به عجزی وابسته است که بر مردم تحمیل کردهاید و اگر ذرهای در آن خلل پیش آید، جز جرثومهای ترسو در برابرشان نیستید! این مردم را بزنید! در غم و دشواری و بیپناهیشان! بزنید و بکشید! اقتدار شما در همین کار است! پیشوایان تاریخیتان در کربلا نیز همین کردند! کشتند و بر سر عزاداران ریختند و زدند و زدند و ….
اما آن تاریخی که شنیدهاید ادامهای هم دارد! روز یزیدیان هم به پایان میرسد و آنچه از آنها به یاد میماند جز لجنزاری متعفن نیست که حتی بازماندگان هم از یادآوری آن شرمسارند. کینهتوزان ملت! با باتومتان که جای نیزههای یزیدی نشسته است بر سر مردم بیپناهِ عزادار بریزید؛ روز شما نیز نزدیک است!